موضوع: "سخنان علما(راه سعادت)"

گل پرور

نوشته شده توسطیادگاری 29ام شهریور, 1394


 یکی از تعبیرهایی که در روایات محمد و ال محمد درباره ی


شما خواهران آمده اینکه شما ریحانه اید.


“المراة ریحانه لیست بقهرمانه “دراین سن شما را تعبیر گل


کردند.


از خوش سلیقگی خانم قیاسی است که گلها را از اولی که


هنوز آفت زده نشدند گرفتند. برای سربازی امام عصر اگر


بتوانند از کلاس اول با روش ال عصمت رشد کنند بهتر است


شما گل های تازه ی آفت نزده را انتخاب فرمودند ،بسیار کار


نیک است، از اول جوانی آمدید خادم حضرت زهرا شوید.


راه و روش فاطمه ی کبری سلام الله علیها را یاد بگیرید و


بعد به دیگران منتقل بفرمایید.


قدر بدانید این توفیق نصیب هرکس نمی شود ،خیلی در ایران


همسن و سال شما هستند،آنها هم گل بودند اما مسیرشان


عوض شد،تبلیغات سوء آنها را منحرف کرد.


این گلهای شیعه امیرالمومنین  علیه السلام چرا بدشدند؟


آنها هم پدر خوب مادر خوب داشتند،اما در جریان هایی که


قرار گرفتند آفت زده شدند.


شاکر خدا باشید که کاری کرد هر روز که وارد می شوید مقداری


از روش محمد و آل محمدرا یاد بگیرید.


امابدانید وقتی که آل عصمت شما راگل تعبیر فرموده باشد


گل در عین لطافتش ،درعین معطر بودنش آفت زیاد دارد.


“قسمتی از سخنان استاد زهرایی در جمع طلبه های دوست داشتنی سیکل”



پاداش بر گرداندن مال مردم

نوشته شده توسطیادگاری 19ام اردیبهشت, 1394


رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:


اگر کسی کمترین چیزی را که بدهکار است و دیگری به


او حق دارد،برگرداند،خداوندمتعال میان او و آتش جهنم


به اندازه فاصله آسمان وزمین ،فاصله قرارمی دهد ؛بلکه


درروزقیامت او رادر زمره شهیدان راه حق به شمار می آورد.


درحدیثی می فرماید:در بهشت مکان هایی از نور ،با


دیوارهای طلاوآویزهایی ازدرّ یاقوت وقبّه هایی ازمشک و


ز غفران است که هرکسی که آن را می بیند ،آرزوی آن را


می نماید؛از حضرت پرسیدند:این مکان از آن کیست؟


حضرت فرمود:از آن کسی است که از تصرّف در مال مردمان


توبه کند واموال مردمان را به آنان باز گرداند؛زیرا،هر کس یک


درهم از اموال مردم رابر گرداند،ارزش آن بیشتر از شب زنده داری


و روزه گرفتن است وفرشته ای از آسمان ندا می دهد:


ای بنده خدا عمل خویش را دوباره آغاز کن که خدای متعال همه ی


گناهان قبل تو را بخشید.


حتی اگر 18 تومان باشد....

نوشته شده توسطیادگاری 29ام فروردین, 1394



“یکی ازعالمان شهرتهران نقل میکند:درنجف اشرف طلبه بودم.


خبراوردندکه پدرت فوت کرده<وچون ازعلما بوده> جنازه اورابه


نجف آوردندو اورا دفن کردیم.


چندروزی ازدفن او گذشته بودکه درعالم خواب به حضورپدرم


رسیدم ودیدم ناراحت است ،تعجب کردم که چرا کسی که


هفتاد سال راه دین را رفته باید ناراحت باشد پرسیدم :چراشما


را بی نشاط می بینم؟


گفت:من هجده تومان به مشهدی تقی نعلبند بدهکارم، مرا


گرفته اند و نمی گذارند به سر جایم بروم.


ازخواب بیدارشدم نامه ای به برادرانم نوشتم که ببینند این


مشهدی تقی نعلبند کیست؟و آیا پدرمان به او بدهکار بوده


یا نه؟مدتی بعد جواب نامه آمد که ما نزد مشهدی تقی نعلبند


رفتیم و گفتیم:چیزی از پدر ما طلب داشتی؟گفت:آری18


تومان طلبکار بودم. گفتیم:چرا نیامدی طلب خود را بگیری؟


گفت:پدرتان باید در دفترش می نوشت.


بالاخره ما آ ن بدهی را پرداخت کردیم….”


خدایا یاری امان ده دینی بر دوشمان باقی نماند چه از


حق الناس و چه از حق الله….


منبع:نگاهی به حق الناس ص27-26،کتاب روزی حلال


ص207




 

حالی پر از سراسیمگی

نوشته شده توسطیادگاری 22ام فروردین, 1394

 

 بعضی حرف ها از جنس سکوتند،درونشان دلتنگی موج


می زند،دلت را می لرزاند،اشکت را جاری می کند،تو را


به فکر وا می دارد، مثل حرفهای کسی که دیگر نیست


اما هر چه گفت همه از روی دلسوزی بود،چون درد دین


داشت،چون دلش می سوخت برای آدم ها،دل نگران بود


و می خواست کاری کند.


روحش شاد استاد محمد جواد سیفی مازندرانی.


حرف هایش در گوش جانم می پیچد.خدایا کمک کن کاری


برای دینم انجام دهم.


ماشین درست است حرکت کن.....

نوشته شده توسطیادگاری 20ام اسفند, 1393

 

کتاب زیبای کیمیای محبت شرح احوالات شیخ رجبعلی


خیاط رحمة الله علیه کتاب بسیار زیبایی ست که مسیر


سیر و سلوک را به انسان نشان می دهد داستان زیر از


آن کتاب زیبا انتخاب شده است.


“دکتر ثباتی گوید :روزی جناب شیخ به اتفاق اقای میرزا


سید علی و اقای اکرمی قصد رفتن به “بی بی شهربانو”


را داشتند و مسافر هم در ایستگاه زیاد بود اتوبوس اولی که


امد شیخ گفت:"در این اتوبوس قصد سوار شدن نداریم".


  اتوبوس پر شد و رفت.

 

اتوبوس دوم امد باز هم فرمودند:"در این اتوبوس هم قصدسوار


شدن نداریم".


جمعیت هجوم اورد و سوار شدند ولی شیخ و دوستانش پایین


ماندند.


جناب شیخ گفت:"در اتوبوس سوم قصد داریم سوار شویم”


 

اتفاقا اتوبوس سوم هم که امد باز هم جمعیت هجوم اوردند و


شیخ و همراهانشان نتوانستند سوار شوند، رانده پشت فرمان


هر چه خواست ماشین را روشن کند نتوانست و ماشین روشن


نشد و بالاخره به مسافران گفت:ماشین خراب است پیاده شوید


و مسافران پیاده شدند


جناب شیخ به همراهان گفت:سوار شوید و سوار شدند


راننده گفت:اقا ماشین خراب است حرکت نمی کند


جناب شیخ گفتند:خیر درست است بیا حرکت کن.


راننده پشت فرمان نشست و استارت زد و ماشین روشن شد


و بقیه مسافران سوار شدند و حرکت کردند.”


 مهدیه سلمانی کلاس شهید ثانی (رحمه الله علیه)


 

 

 

تلنگرهای زندگی رزقند، رزق خوبی ها گوارای وجودتان.

نوشته شده توسطیادگاری 15ام اسفند, 1393


 ⭕ علامه حسن‌زاده آملی حفظه الله


 رزق چیست؟



“رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.



 ➰آیا میدانی نمازت رزقی است از سوی خداوند؟


چه بسا خیلی از انسانها که نماز نمی خوانند.



اذکاری که صبح و شام می خوانی رزق است.



یا زمانی که خواب هستی و ناگهان،به تنهایی و


بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی و نماز میخوانی


رزق است،چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند.



زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری


به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر


رزق است.



زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت می دهی


این فرصت نیکی کردن، رزق است.



گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد ناگهان


به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی، این تلنگر


رزق است.



یکباره یاد امام زمانت می افتی وسلامی می دهی ودلت


حسابی تنگ می شود.



رزق واقعی این است.رزق خوبی ها،نه ماشین ،نه درآمد


اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش می دهد


،اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش می دهد.”


خدایا به خاطر همه ی مهربانی هایت تو را سپاس ای خالق


بی همتا که اگر لحظه ای از ما رو گردانی نابود می شویم.




اگربرنامه ی زندگی این گونه است،پس همه ی ماجهنمی هستیم!!!

نوشته شده توسطیادگاری 26ام بهمن, 1393


فریده مصطفوی(دختر امام) :"امام به دخترمن که از شیطنت


بچه ی خودگله می کرد،می گفتند:من حاضرم ثوابی راکه


تو ازتحمل شیطنت{فرزندت}حسین می بری ،عوض کنم و


می گفتند:بچه باید آزاد باشدتا وقتی که بزرگ می شود،آن


وقت باید برایش حدی تعین کنند و درمورد تربیت کودکان


می فرموند:بابچه ها روراست باشیدتاآنهاهم روراست باشند.


الگوی بچه، پدر و مادرهستند؛اگربابچه درست رفتار کنید.


بچه ها درست بار می آیندو هرحرفی راکه به بچه زدید عمل


کنید.


یکبار که خدمت امام بودیم،ازمن خواستندپاکت داروهایشان


رابه ایشان بدهم،داخل پاکت دارویی بودکه بایدبه پایشان


می مالیدند،شایدکسی باورنکند،بعدازمصرف دارو امام


یک دستمال کاغذی رابه چهارتکه تقسیم کردندو بایک


قسمت آن چربی پایشان راپاک کردندو سه قسمت دیگر


آن راداخل پاکت گذاشتند تابرای دفعات بعد بتوانند از آن


استفاده کنند.به امام گفتم :اگربرنامه ی زندگی این


گونه است،پس همه ی ماجهنمی هستیم!چون


ماواقعااین رعایت هارابه خصوص درمورد دستمال کاغذی


نمی کنیم.


آقا فرمودند:شمااینطورنباشیدولی رعایت کنید.”

 

منبع:کتاب تانزدیکی مرزهای عصمت ،نوشته ی سیدمحمد کاظم


سجادی،تهیه شده توسط طلبه ی سال اول خانم ها حاجی زاده و


محمد علیان از کلاس شهید اول رحمة الله علیه


جایی که تواضع ها مثال زدنی می شوند.

نوشته شده توسطیادگاری 19ام بهمن, 1393

باز هم می خواهیم از شیخ حسین زاهد رحمة الله علیه بگوییم و از علمایی


که خون دل خوردند، اما رفتار و منش آنها تا همیشه برای همگان سراسر


درس عبرت است.

 

ایشان یک منزل اجاره ای داشتند،چون چشمانشان ضعیف بود صبح یکی


از شاگردان دست ایشان را می گرفت و برای درس به مسجد جامع می آورد


ایشان با اینکه زندگی ساده ای داشتند، ولی حتی در زمانی که آن قدر نان


گران شده بود که فقط پولدار ها می توانستند بخرند، کیسه آردی را که یکی


از تجار برایشان هدیه فرستاده بود را قبول نکردند وگفتند: من و همسرم دو


نفر هستیم بالاخره یک چیزی گیرمان می آید که بخوریم این را ببر و به


محتاجان و فقیران بده.


ایشان از نفس اطاعت نمی کردند و اگر در یک مسئله کمی تردید داشتند


می فرمودند: نمی دانم، باید مراجعه کنم، یا اگر کسی از علما در نزدش


حاضر بود در مقابل سئوال کننده از آن عالم می پرسید.


وقتی که صبحهای زود به مسجد جامع تهران می رفتند و هنوز هوا تاریک


بود، شاگردانشان به ایشان اصرار کردند که از مسجد یک سیم بکشیم و


در اینجا چراغی روشن کنیم ایشان فرمودند:« بروید و از حضرت آیت الله


حاج میرزا عبدالله چهل ستونی اجازه بگیرید».


خدایا ما را از ادامه دهندگان مسیر علما و بندگان خوب و محبوبت قرار


ده ای مهربان من


منبع:آداب الطلاب / طلبه ی پایه ی اول خانم گلزار حیدری





این ورقه ی برائت و دوری از جهنم است.

نوشته شده توسطیادگاری 15ام بهمن, 1393

 

“مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد،استاد آیت الله مجتهدی تهرانی


که قبل از آیت الله تهرانی طلاب و حوزه ی علمیه را اداره می کردند


انسانی زاهد ساده زیست و با پشتکار بودند.


ایشان فرزند مرحوم میرزا علی اصغر بودند،مرحوم میرزا علی اصغر که هر


چه فرزند برای او متولد می شد فوت می کرد،بعد از توسل به محضر


امام زمان (عج الله تعالی فرجه) و درخواست اولاد صالح پدر مرحوم


زاهد می شوند،مرحوم زاهد قبل از دوران طلبگی به شغل نفت فروشی


اشتغال داشتند و در همان زمان،هرشب خمس اموال خود را می پرداختند


و در اواخر عمر هم هنوز برخی به ایشان شیخ حسین نفتی می گفتند.


از اساتید مرحوم شیخ محمد حسین،مرحوم شیخ علی رشتی بودند که در


دوره ی سال روزه بودند ودر زهد و عبادت زبانزد خاص و عام بودند،ایشان


صبح تا ظهر مردم و بازاری ها را مطابق شخصیت خودشان نصیحت می کردند


و تمام ماه رمضان را در مسجد احیاء می گرفتند.


شخصی خواب دیده بود به کسانی که در احیاء ایشان شرکت داشتند


هنگام خروج برگه ای داده می شود که رویش نوشته بود:«این ورقه ی


برائت و دوری ازجهنم است».


مرحوم شیخ محمد حسین زاهد ،زاهدی واقعی،عالمی متواضع و


مردی الهی بودند و خیلی ساده و بدون تکلف و تکبر بودند.مردم و طلاب


وقتی می دیدند علم و عمل شیخ یکی ست ،با شوق و اشتیاق خاصی


اطرافشان جمع می شدند و آن مرحوم به تربیت علمی و عملی آنها


می پرداخت.”


منبع:کتاب آداب الطلاب،نویسنده شاکر بر خورداری /  طلبه فعال کلاس


شهید ثانی رحمة الله علیه خانم زهرا گلزار حیدری





دفتر حسابمان کجاست؟!!

نوشته شده توسطیادگاری 13ام بهمن, 1393


استاد اون روز به کلاس نیومده بود و تازه اولین روز شروع نیمسال دوم


هم بود، بنا براین همهمه ای تو سالن پیچیده بود، وقتی متوجه موضوع


شدم ،سر کلاس بچه ها رفتم و گفتم گلای من تشریف ببرید کتابخونه


حوزه و هر کسی کتابی اخلاقی رو بر داره، ورق بزنه و یه مطلب خیلی


زیبا رو بخونه و یاداشت کنه و بیاره.


اون روز فکر کنم بهترین بهره برداری از فرصت پیش اومده انجام شد و حالا


من قصد دارم اون انتخاب طلبه های دوست داشتنی امون رو که از مقطع


راهنمایی به حوزه اومدند ،رو برای مطالعه شما خواهران بزرگوار در این


وبلاگ بگذارم.


“…راه غلبه برنفس محاسبه است،بعضی اولیاءخدا یک دفتری همراه خود


داشتندو هرکاری که می کردند،می نوشتند؛در روز آخرهم نشسته وحساب


کارهای خود را می کردندکه مادراین روزچه کردیم،چه مقدارازخداوندمتعال


را اطاعت کردیم وچه مقدارسرپیچی ونافرمانی کرده ایم.


…حالاکه آمده ای طلبه شدی نیتت رادرست کن، یعنی نیتت بایدخالص


برای خداباشد،بگو خدایا آمده ام آدم شوم و بعداز این دست عده ای رابگیرم.”


منبع:آداب الطلاب/ طلبه ی فعال حوزه  خانم  زهرا اردانی زاده