موضوع: "اشعار"

حوریان شاد شدند،از غم آزاد شدند

نوشته شده توسطیادگاری 18ام فروردین, 1394


چون که شد فاطمه نه ساله به صد عزت و ناز


خواستگارش همه گشتند بزرگان حجاز


پس نبی کرد و خطاب همه را گفت جواب


 چون که شد قطع امید همه از شاه و  ولی


پس برفتند ابابکر و عمر نزد علی


که یقین فاطمه را بهر تو بنموده رسول


 که برفتند بزرگان و نفرموده قبول


چون تو شاه عربی،با نبی هم نسبی


خواستگاری بنما فاطمه را ای شه دین


شاید از بهر تو، تقدیر خدا گشته چنین


چون تو شاه عربی،با نبی هم نسبی


چون علی گشت دوان در پی مقصود روان


شاد گشتند ملائک همه در باغ جنان


حوریان شاد شدند،از غم آزاد شدند


چون که شد وارد منزلگه پیغمبر خویش


از حیا همچو گلابش ز جبین عرق بریخت


حوریان شاد شدند،از غم آزاد شدند


آن زمان ختم رسل گفت و بگو حاجت خویش


 که بر آورده شود حاجت تو بی تشویش


چون تو شاه عربی،با نبی هم نسبی


گفت  و حیدر که ایا پادشه هر دو سرا


یه توقع ز تو دارم که کنی شاد مرا

صفحات: 1· 2

فاصله

نوشته شده توسطیادگاری 15ام فروردین, 1394

 

           

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست.


 آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست.

 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

            

در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست.

 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

         

 بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست.


 بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است.

          

 مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست.


 باز میپرسمت از مسئله دوری و عشق

         

  وسکوت تو جواب همه مسئله هاست.

 

شاعر:فاضل نظری


 تهیه:خانم حمیدی از کلاس شهید ثانی رحمة الله