می گفتند خانه اش شیک است.
نوشته شده توسطیادگاری 30ام بهمن, 1393داشتم کتاب زیبایی رو مطالعه می کردم به نام صد دقیقه تا
بهشت از مجید تولایی دیدم خیلی زیباست در باره ی شهید
بزرگوار بهشتی رحمة الله علیه.
با خودم گفتم مطالب کوتاه اما زیبایش را تقدیم شما دوستان
گلم کنم.
“می گفتند خانه اش شیک است، مجلل است، طاغوتی است.
خانه اش زیبا بود، ولی مجلل نبود؛ نمای خانه را سنگ نکرده
بود ،با دو رنگ سفید و قرمز سیمان کرده بود هم ارزان بود هم
قشنگ.”
چقدر مظلوم بودند شهدای ما، فکر کنید.روح همگی اشان شاد.
اگربرنامه ی زندگی این گونه است،پس همه ی ماجهنمی هستیم!!!
نوشته شده توسطیادگاری 26ام بهمن, 1393فریده مصطفوی(دختر امام) :"امام به دخترمن که از شیطنت
بچه ی خودگله می کرد،می گفتند:من حاضرم ثوابی راکه
تو ازتحمل شیطنت{فرزندت}حسین می بری ،عوض کنم و
می گفتند:بچه باید آزاد باشدتا وقتی که بزرگ می شود،آن
وقت باید برایش حدی تعین کنند و درمورد تربیت کودکان
می فرموند:بابچه ها روراست باشیدتاآنهاهم روراست باشند.
الگوی بچه، پدر و مادرهستند؛اگربابچه درست رفتار کنید.
بچه ها درست بار می آیندو هرحرفی راکه به بچه زدید عمل
کنید.
یکبار که خدمت امام بودیم،ازمن خواستندپاکت داروهایشان
رابه ایشان بدهم،داخل پاکت دارویی بودکه بایدبه پایشان
می مالیدند،شایدکسی باورنکند،بعدازمصرف دارو امام
یک دستمال کاغذی رابه چهارتکه تقسیم کردندو بایک
قسمت آن چربی پایشان راپاک کردندو سه قسمت دیگر
آن راداخل پاکت گذاشتند تابرای دفعات بعد بتوانند از آن
استفاده کنند.به امام گفتم :اگربرنامه ی زندگی این
گونه است،پس همه ی ماجهنمی هستیم!چون
ماواقعااین رعایت هارابه خصوص درمورد دستمال کاغذی
نمی کنیم.
آقا فرمودند:شمااینطورنباشیدولی رعایت کنید.”
منبع:کتاب تانزدیکی مرزهای عصمت ،نوشته ی سیدمحمد کاظم
سجادی،تهیه شده توسط طلبه ی سال اول خانم ها حاجی زاده و
محمد علیان از کلاس شهید اول رحمة الله علیه
جایی که تواضع ها مثال زدنی می شوند.
نوشته شده توسطیادگاری 19ام بهمن, 1393باز هم می خواهیم از شیخ حسین زاهد رحمة الله علیه بگوییم و از علمایی
که خون دل خوردند، اما رفتار و منش آنها تا همیشه برای همگان سراسر
درس عبرت است.
ایشان یک منزل اجاره ای داشتند،چون چشمانشان ضعیف بود صبح یکی
از شاگردان دست ایشان را می گرفت و برای درس به مسجد جامع می آورد
ایشان با اینکه زندگی ساده ای داشتند، ولی حتی در زمانی که آن قدر نان
گران شده بود که فقط پولدار ها می توانستند بخرند، کیسه آردی را که یکی
از تجار برایشان هدیه فرستاده بود را قبول نکردند وگفتند: من و همسرم دو
نفر هستیم بالاخره یک چیزی گیرمان می آید که بخوریم این را ببر و به
محتاجان و فقیران بده.
ایشان از نفس اطاعت نمی کردند و اگر در یک مسئله کمی تردید داشتند
می فرمودند: نمی دانم، باید مراجعه کنم، یا اگر کسی از علما در نزدش
حاضر بود در مقابل سئوال کننده از آن عالم می پرسید.
وقتی که صبحهای زود به مسجد جامع تهران می رفتند و هنوز هوا تاریک
بود، شاگردانشان به ایشان اصرار کردند که از مسجد یک سیم بکشیم و
در اینجا چراغی روشن کنیم ایشان فرمودند:« بروید و از حضرت آیت الله
حاج میرزا عبدالله چهل ستونی اجازه بگیرید».
خدایا ما را از ادامه دهندگان مسیر علما و بندگان خوب و محبوبت قرار
ده ای مهربان من
منبع:آداب الطلاب / طلبه ی پایه ی اول خانم گلزار حیدری
این ورقه ی برائت و دوری از جهنم است.
نوشته شده توسطیادگاری 15ام بهمن, 1393
“مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد،استاد آیت الله مجتهدی تهرانی
که قبل از آیت الله تهرانی طلاب و حوزه ی علمیه را اداره می کردند
انسانی زاهد ساده زیست و با پشتکار بودند.
ایشان فرزند مرحوم میرزا علی اصغر بودند،مرحوم میرزا علی اصغر که هر
چه فرزند برای او متولد می شد فوت می کرد،بعد از توسل به محضر
امام زمان (عج الله تعالی فرجه) و درخواست اولاد صالح پدر مرحوم
زاهد می شوند،مرحوم زاهد قبل از دوران طلبگی به شغل نفت فروشی
اشتغال داشتند و در همان زمان،هرشب خمس اموال خود را می پرداختند
و در اواخر عمر هم هنوز برخی به ایشان شیخ حسین نفتی می گفتند.
از اساتید مرحوم شیخ محمد حسین،مرحوم شیخ علی رشتی بودند که در
دوره ی سال روزه بودند ودر زهد و عبادت زبانزد خاص و عام بودند،ایشان
صبح تا ظهر مردم و بازاری ها را مطابق شخصیت خودشان نصیحت می کردند
و تمام ماه رمضان را در مسجد احیاء می گرفتند.
شخصی خواب دیده بود به کسانی که در احیاء ایشان شرکت داشتند
هنگام خروج برگه ای داده می شود که رویش نوشته بود:«این ورقه ی
برائت و دوری ازجهنم است».
مرحوم شیخ محمد حسین زاهد ،زاهدی واقعی،عالمی متواضع و
مردی الهی بودند و خیلی ساده و بدون تکلف و تکبر بودند.مردم و طلاب
وقتی می دیدند علم و عمل شیخ یکی ست ،با شوق و اشتیاق خاصی
اطرافشان جمع می شدند و آن مرحوم به تربیت علمی و عملی آنها
می پرداخت.”
منبع:کتاب آداب الطلاب،نویسنده شاکر بر خورداری / طلبه فعال کلاس
شهید ثانی رحمة الله علیه خانم زهرا گلزار حیدری
دفتر حسابمان کجاست؟!!
نوشته شده توسطیادگاری 13ام بهمن, 1393استاد اون روز به کلاس نیومده بود و تازه اولین روز شروع نیمسال دوم
هم بود، بنا براین همهمه ای تو سالن پیچیده بود، وقتی متوجه موضوع
شدم ،سر کلاس بچه ها رفتم و گفتم گلای من تشریف ببرید کتابخونه
حوزه و هر کسی کتابی اخلاقی رو بر داره، ورق بزنه و یه مطلب خیلی
زیبا رو بخونه و یاداشت کنه و بیاره.
اون روز فکر کنم بهترین بهره برداری از فرصت پیش اومده انجام شد و حالا
من قصد دارم اون انتخاب طلبه های دوست داشتنی امون رو که از مقطع
راهنمایی به حوزه اومدند ،رو برای مطالعه شما خواهران بزرگوار در این
وبلاگ بگذارم.
“…راه غلبه برنفس محاسبه است،بعضی اولیاءخدا یک دفتری همراه خود
داشتندو هرکاری که می کردند،می نوشتند؛در روز آخرهم نشسته وحساب
کارهای خود را می کردندکه مادراین روزچه کردیم،چه مقدارازخداوندمتعال
را اطاعت کردیم وچه مقدارسرپیچی ونافرمانی کرده ایم.
…حالاکه آمده ای طلبه شدی نیتت رادرست کن، یعنی نیتت بایدخالص
برای خداباشد،بگو خدایا آمده ام آدم شوم و بعداز این دست عده ای رابگیرم.”
منبع:آداب الطلاب/ طلبه ی فعال حوزه خانم زهرا اردانی زاده