حواسمون به چیزی که جِرمش صغیر، اما جُرمش کبیره هست؟!!!

نوشته شده توسطیادگاری 28ام اسفند, 1393

 

یاد یکی از طلبه های خیلی خوبی افتادم که الان کربلاست،قبل از

 

رفتنش تعدادی ازاحادیثی که بسیار زیبا هستند و به کار بردنشون

 

در زندگی، می تونه سعادت هر دو جهان را برامون رقم بزنه رو آماده

 

کرده بود تا طلبه ها بتونند از اونا در تعطیلات نوروز استفاده کنند،به

 

پاس تلاشش، اونا رو در وبلاگ عطر چفیه ها قرا می دم تا بقیه ی 

 

دوستان گلم هم ازشون بهره مند بشن.

 

خانم حاتمی عزیز ان شاءالله در کربلا نائب الزیاره ی همه ی دوستان

 

گل باشی و ما رو از دعای خیرت فراموش نکنی.

 

یکی از چیزای که خیلی باید حواسمون رو در هر مجلسی جمع کنیم

 

تا خدای ناکرده اون رو انجام ندیم غیبت هست.

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:"اگر درمیان جمعی بودی

 

و از کسی غیبت شد، او را یاری کن و آن جمع را از غیبت کردن بازدار و

 

از میانشان برخیز و برو.” (کنزالاعمال.ج3.ص586.ح8028.)


امام باقر علیه السلام هم می فرمایند:"کسی که در حضور او از برادر

 

مومنش غیبت شود و او به یاریش برخیزد،خداونددردنیا وآخرت او رایاری

 

دهد و کسی که درحضور او ازبرادرمومنش غیبت شود و او با آن که

 

می تواند یاریش کند به یاری او برنخیزد و ازاو دفاع نکند،خداوند او را

 

دردنیاو آخرت نیست گرداند."(ثواب الاعمال.ص148)

 

راستی حواسمون به چیزی که جرمش صغیر، اما جُرمش کبیره

 

هم باشیم،درسته ،از زبان حرف می زنم.


باز امام باقر علیه السلام می فرمایند:"به راستی که آن زبان کلید

 

همه ی خوبی و بدیهاست، پس سزاواراست که مومن بر زبان خود مهر

 

زند ،همان گونه که برکیسه طلا ونقره ی خودمهر می زند. “

 

(تخف العقول.ص298)


  سید الساجدین امام سجاد علیه السلام نیز می فرمایند:"حق زبان

 

دورداشتن آن از زشت گویی،عادت دادنش به خیر و خوبی ،ترک گفتار

 

بی فایده ونیکی به مردم و خوشخویی درباره ی  آنان است.”

 

(بحارالانوار،ج75.ص41)


امام باقرعلیه السلام هم در حدیثی زیبا می فرمایند:"هیچ کس تا

 

زبانش را از گناه نگه ندارد، از گناهان درامان نیست.”

 

(بحارالانوار.ج75.ص17)


  و اما مسخره کردن که امام سجاد علیه السلام در باره ی این رذیله ی

 

اخلاقی زشت می فرمایند:"گناهانی که باعث نزول عذاب می شوند

 

عبارتند از:ستم کردن شخصی از روی آگاهی،تجاوز به حقوق مردم و

 

دست انداختن و مسخره کردن آنهاست.” (معانی الاخبار.ص 270)


  و نیزپیامبر مهربانی ها صلی الله علیه و آله می فرمایند:"کسی که

 

مومنی را تحقیر کند،خداوند اورا خوار و ذلیل خواهدکرد.”

 

(امالی الطوسی.ص182)


  و چه زیبا لقمان حکیم هم به پسرش می گوید:"ای پسرم هیچ کس

 

را به خاطر کهنه بون لباسش مسخره نکن ،همانا پروردگار تو و او یکی

 

است.” (بحارالانوار.ج960.ص47)

 

خدایا ،خوش به حال کسی که همیشه تو را به خاطر دارد و هر کاری را

 

انجام نمی دهد.دستمان را مثل همیشه بگیر.




نهال عشق

نوشته شده توسطیادگاری 27ام اسفند, 1393


از مدرسه ی ابتدایی رهبر آمده بودند، بچه هایی ساده و پاک


و معصوم،چند نهال در دست داشتند، نیت کرده بودند در


حوزه ی علمیه ی ما کنار قبر شهید گمنام بکارند.


کلاس پنجم و ششم بودند،در حوزه سر قبر شهید گمناممان


زیارت خواندند،حس و حال دلشان وصف ناشدنی بود،انگار آمده


بودند تا همه ی ارادت و عشقشان را به شهید گمام نشان دهند.


خانم خاتم الحسینی حفظه الله معاون فرهنگی مدرسه هم


حرف های خوبی برایشان زدند،از حوزه بازدید کردند، طلبه هایی


که از پایه ی سیکل به حوزه آمده بودند برایشان حرف زدند و از


خاطرات شیرین ورود به حوزه برایشان گفتند.


مسئولین مهربان و دلسوزی هم داشتند،ما هم از حضورشان در


حوزه خوشحال شدیم و برایشان بهترین ها را آرزو کردیم و از خدای


مهربان برایشان بهترین تقدیرها را در سال جدید خواستار شدیم.


خدا کند همه ی بچه ها و  دانش آموزان ایران زمین در راه دین و تبلیغ


دین بمانند و با وجودشان ایرانی سرفراز را چون همیشه داشته


باشیم، ان شاءالله


برادر شهیدمم ای که مدتهاست  که در این جا آرمیده ای


دست ما را هم بگیر و برایمان دعا کن / م . ی




 

 

سفره های هفت سین فاطمی

نوشته شده توسطیادگاری 27ام اسفند, 1393


برگزاری  سفره های هفت سین فاطمی  در مدرسه علمیه


حضرت زینب سلام الله علیها در استان یزد


در آستانه سال نو و همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا


سلام الله علیها ،طلاب سیکل مدرسه علمیه حضرت زینب 


سلام الله علیها سفره های هفت سین فاطمی با موضوع


سیره زندگی حضرت زهرا س برگزار شد.


مرضیه یادگاری معاون فرهنگی طلاب سیکل ضمن بیان  این


خبر افزود:باتوجه به این که  در آستانه  سال نو ایرانیان طبق


سنت دیرینه ی خود سفره های هفت سین را پهن کرده و


لحظه ی تحویل سال همگی بر گرد آن جمع شده و به دعا و


راز ونیاز با معبود مشغول می شوند و بهترین ها را برای دیگران


آرزو می کنند، تصمیم گرفتیم جهت ارتقای روحیه معنوی طلاب 


سفره های  هفت سین فاطمی با موضوع سیره ی حضرت زهرا


سلام الله علیها برگزار کنیم.


خانم یادگاری شور ونشاط طلاب سیکل در تهیه این سفره ها را


غیر قابل توصیف عنوان کرد.


 

 

 

 

 

 

زمین در انتظار کسی ست که کس باشد.....

نوشته شده توسطیادگاری 24ام اسفند, 1393


ديرگاهيست در ظلمت بي فرداي اين روزگار، زمين در انتظار است تا


کسي بيايد که کس باشد و تا مردمان با نگاهي در او کس را از ناکس


بازشناسند.


امروز که آدميان صداقت را به زير آوار فراموشي ها از ياد برده اند؛ حالا


که خاک از خون سرخ عدالت گلگون است؛ زمين در حسرت يک مرد


مي سوزد.

 


حالا که سپيدي ها همه در سياهي دلهاي آدميان رنگ باخته اند؛ ديدگان


زمين در انتظار اندکي-حتي- سپيدي چون پلک خيس سپيده دم باراني


است.


راه درازي ست از اينجا تا صداقت و زمين در انتظار است تا مردي بيايد از


جنس آسمان تا با قدوم نازنينش جسورانه شقاوت را؛ خيانت را از


هستي پاک کند.


تا شب دريده شود و ديدگان آدميان طلوعي از جنس عدالت را به نظاره


بنشينند.


راه دشواري نيست از اينجا تا مصيبت و دستان سرد آدميان، گرماي


دستاني را به ياري مي خواند تا در مرداب بي رحمي دنيا اميدبخش


رهايي باشد.



علي که از جنس آسمان بود، به برق يک شمشير به آسمان رفت .


علي به ستوه آمده از آدمياني از جنس شقاوت و قساوت به برق يک


شمشير از عمق وجود فرياد برآورد که : فزت و رب الکعبه



و از آن روز که عدالت همراه علي به آسمان رفت, زمين و زمان در


انتظار وجود پر وجودي ست تا برخيزد, شمشير برگيرد و جهاني را


روشني بخشد.او خواهد آمد…

 

راستي عزيزم بالهايت را کجا جا گذاشتي ؟!!

نوشته شده توسطیادگاری 24ام اسفند, 1393


“پرنده بر شانه هاي انسان نشست، انسان با تعجب رو به پرنده کرد


و گفت : اما من درخت نيستم ،تو نمي تواني روي شانه من آشيانه


بسازي.


پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب مي دانم اما گاهي


پرنده ها و آدمها را اشتباه مي گيرم.


انسان خنديد و به نظرش اين خنده دارترين اشتباه ممکن بود .

 

پرنده گفت : راستي چرا پر زدن را کنار گذاشتي ؟ انسان منظور پرنده


را نفهميد اما باز هم خنديد.


پرنده گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است .


انسان ديگر نخنديد، انگار ته ته خاطراتش چيزي را به ياد آورد


 چيزي که نمي دانست چيست، شايد يک آبي دور،يک اوج


دوست داشتني.


پرنده گفت : غير از تو پرنده هاي ديگري را نيز مي شناسم که

 

 پر زدن از يادشان رفته است.


درست است که پرواز براي يک پرنده ضرورت است اما اگر تمرين


نکند فراموش مي شود.


پرنده اين را گفت و پر زد ،انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اينکه

 

 چشمش به يک آبي بزرگ افتاد و به ياد آورد روزي نام اين آبي بزرگ


بالاي سرش آسمان بود و چيزي شبيه دلتنگي توي دلش موج زد.


آن وقت خدا بر شانه هاي کوچک انسان دست گذاشت و گفت :


” يادت مي آيد ؟ تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟

 

زمين و آسمان هر دو براي تو بود، اما تو آسمان را نديدي .


راستي عزيزم بالهايت را کجا جا گذاشتي ؟ “

 

انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي را


احساس کرد . آنوقت رو به خدا کرد و گريست…”


انتخاب متن ازمریم صابری طلبه ی پایه اول کلاس شهید ثانی